تلخ و شیرین (پارت 37)

دیانا:4 عکس برام اومد،عکس های ارسلان با یه دختره بود
اشکام بدون اینکه صدا بدم داشت میریخت
ارسلان:رسیدم خونه و دیدم دیانا بلاکم کرده
نیکا:سیلام
ارسلان:نیکا گوشیتو بده به دیانا زنگ بزنم
نیکا:بیا
ارسلان:الو دیانا
دیانا:ارسلان صاف‌ بگو من نمیخوامت
ارسلان:کی اینو گفته
دیانا:خودم فهیمیدم
ارسلان:دیانا
دیانا:گوشی رو خاموش کردم و خوابیدم
ارسلان:یعنی کی بهش چی گفته؟
وایییی این مهگل خرفت رفته یه کاری کرده
نیکا:مهگل این وست چکارس
ارسلان:هیچ من میرم تو اتاقم
نیکا: باشه
ارسلان:به مهگل زنگ زدم
مهگل:بازی شروع شد
ارسلان:الو مهگل
مهگل:سلام عشقم
ارسلان:چی میگی تو
مهگل:عشقم چت شده
ارسلان:مهگل تو چی میگی من عشق تو نیستم
مهگل:ارسلان ما الان یه ماهه تو رابطه ایم
ارسلان:ببین یا این بازی کثیف رو تموم میکنی یا میرم همچی رو به مامانت میگم
مهگل:ارسلان ساکت شو
ارسلان:خدافز



اگه خوشت اومد از پارت قبلی‌ و این پارت لایک بزن فدات شم

اگه من رو از خیلی وقته دنبال میکنی یه قلب سفید برام بزار تو کامنت
❤️🪐
دیدگاه ها (۶)

یه خسته نباشید بگید بد نیست...😂🧨💖

مبارک مبارک 🥳🥳🥳🥳🥳

قلب بنفش پارت 12(بعد مدت هاااا)🥳🥳🥳🥳

خبر بد

رمان بغلی من پارت ۷۸دیانا: من کلی از طرحام مونده چرا همینجور...

رمان بغلی من پارت ۷۷... فردا ...دیانا: با صدای گوشیم چشامو ب...

رمان بغلی من پارت ۴۷ارسلان: حله دیانا: آه آه فردا میخوای زن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط